اتوبوس

هر وقت خواستم تریپ درس خونی بذارم یک مشکلی پیش اومد.
 امروز سخت مشغول آماده کردن presentation بودم طبق معمول دوباره همه چی عوض شد. مجبور شدم که تا ساعت هشت و نیم شب بمونم دانشگاه بعد که تموم شد به سلامتی از اتاق اومدم بیرون در حالی که همش تو کلم فکر فردا بود در رو بستم حالا دقیقا وقتی که در بسته شد این کلمه هم از دهن من پردید, Shit ,یعنی بله من دسته کلیدم رو تو اتاق جا گذاشتم که شامل کلید دوچرخه( بخونید بنز) کلیدخونه و کلید همون اتاق لعنتی میشد. حالا کلید اون اتاق رو تقریبا همه دارن ولی خوب همه هم رفته بودن فقط من بودن که داشتم تا اون موقع شب مرزهای دانش رو درمی نوردیدم که این بلا سرم اومد. چاره ای نبود باید برمیگشتم اتاق کلید رو از دوستم میگرفتم و دوباره همین راه رو برگرد تا دانشگاه. ولی خوب بلاخره نمردیم این اتوبوس مسیر دانشگاه تا خونه رو سوار شدیم هر چند تو مسیر برگشت یک ایستگاه دیر پیاده شدم امّا نعمتی بود در این بیابان. لازم به ذکر است که از ساعت 6 شب تقریبا شهر تعطیله و پرنده پر نمیزنه حالا هی بگین نیشابور زود خاموشی میزنه. خلاصه این پروسه 1 ساعت به طول انجامید امّا فکر کردین آدم شدم نخیر دوباره دستکشامو جا گذاشتم تا تو راه برگشت رو دوچرخه هوای خنک با اون باد مسخره حالیم کنه که این قدر سر به هوا نباشم.
 

این داستان ادامه دارد...

نظرات 2 + ارسال نظر
حسین پنج‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 10:57 ق.ظ http://azadun.blogsky.com

too in zamoone/ ki dars mikhoone?/ ketab chiye kelas chiye dabir koodoome?/ ma dars nakhoondim mokh oftad az kar/ khandidimo terkidim az aziyat azar/ ketab too kifa peyda nemishe/ faghat cd faghat navar pas dars chi mishe?/ hamash taghalob hamash sinama/ farar mikardim az kelas mano bacheha/ hala vay vay vayvayvayvay/ hala vay vay vayvayvayvay!

[ بدون نام ] جمعه 2 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 07:30 ب.ظ

سلام و تبریک به مناسبت ورود به جمع وبلاگ نویسان
آقا قدر این حسین مهربانی رو بدون که مجانی واسه وبلاگت تبلیغ میکنه!
همچین افرادی که مجانی واسه وبلاگ کسی و نشریه ای و ... تبلیغ کنن کم پیدان.
سالم و شاد باشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد