بی عنوان

سلام خیلی وقته نبودم از قدیم گفتن رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود. امّا خب من گاهی تند و گاهی خسته روم. هفته پیش یک امتحان داشتم که برای چهارمین بار می دادم به امید خدا این دفعه پاس میشه اگر نشه دیگه خودشون میدونن من دیگه حوصله امتحان دادن این درس رو ندارم. همچنان امتحان ریاضی بعد از یک سال ناتموم مونده همین روزا سالگرد یکی دیگه از امتحانها هم میشه. خلاصه کلّی چاله چوله مونده که باید پر بشه کی؟ نمیدونم امّا میشه. خوشبختانه پروژه نسبتا خوب پیش میره حداقل الان میدونم که باید چی کار کنم. یک راهنمای پروژه من هم به سلامتی رفت آمریکا حالا فقط با همون استاد اصلیم کار میکنم. اون که بود این استاد عزیز را زیاد نمیدیدم امّا از وقتی که رفته بهتر شده. یک چیز هم یاد گرفتم و اینکه لازم نیست مثل ایران الکی خودت را علامه همه چیز بدونی اتّفاقا اینجا ندونستن بهتره چون سعی میکنن بهت یاد بدن. یادمه پروژه لیسانس را تقریبا همه چیز رو خودم انجام دادم اون هم با کلّی اشکال و سمبل کردن امّا اینجا احساس میکنم که کاری که میکنم دقیق تر و با ارزشتره.

گزارش

این یک کلیپ خبری از گزارشگر NewYork Times است که خبرنگارش در سفری به اصفهان تهیه کرده جایی از این کلیپ بود که  من واقعا نمیدونستم گریه کنم یا بخندم اصلا گریه و خنده قاطی شده بود خنده ای از سر ذوق که مردم ما چقدر میفهمن و گریه ای که چرا و تا کی باید در دنیا تحقیر شویم به قول همین خبرنگار زنان ایرانی از پوشش اسلامی لباس هایی طراحی کردن که خیلی زیباتر اونها را جلوه میده و اون جوانی که به گذشته پر افتخار ایران تکیه میکنه. یا اونجا که یک پیرمرد 70 ساله روستایی از اسلام گریزی با تفسیر ساده و روستایی خودش میگه. اخرش هم خبرنگار به رسم ایرانیان به نیت آینده ایران فال حافظی از یک دستفروش میخرد که در آن آینده ای پر از گل و شراب برای ایران پیشبینی میکند. پس پشت پرده چیه این ویرانی ازکجاست. به خدا همین مردم که همیشه از خودمون بد میگیم بهترین مردم دنیا هستند فقط فکرش رو بکنید که چقدر تبلیغ و تلاش میشه که فکر طالبانی رو تو ذهن مردم بندازن و همه چی رو هم میبندن امّا هنوز ما از همین همسایه های عرب و ترک خود جلوتر و بهتر فکر میکنیم که هیچکدوم از بوق های تحجر رو ندارن اینه که من همیشه به ایرانی بودن خودم افتخار میکنم هر چند که پاسپورتم را با هزار دستگاه و قیافه مشکوک چک میکنند. امّا وقتی که تو صدای خلبان یک هواپیمای خطوط بین الملی را که با زبان فارسی در برابر چشمای حیرت زده مسافران به مسافران ایرانی پرواز خوشامد میگه میفهمید که چه ملّت بزرگی هستیم. امید که روزی ایران برای همه ایرانیان باشد.

بی خوابی

این پروژه هم شده فقط استرس نه کاری پیش میره نه میذاره کارای دیگه پیش بره شده مثل یک تابو بعضی وقتام که میشه بازی قایم موشک. من هستم سوپر وایزر نیست و بلعکس. بعضی وقتام که هیچکدوممون نیستیم به هر حال من هنوز عادت نکردم به خودکاری. این بچه های اینجام اعصابم رو خورد میکنن. آخه شما بگین وقتی من از اینکه تو یک درس 14 شدم و کلّی خوشحالم تو همون عالم از دوستم میپرسم چند شدی میگه نامرد بهم 17 داده. شما بودین با چکش نمیزدین تو سرش حالا این جمله رو با چنان غمی میگه که انگار از 100 شده 17. آخه درد اینجاست که من میدونم اینا چه جوری این نمره هارو میارن. خدا به من شانس یا بد شانسی داد که اصلا تقلب بلد نیستم. اصلا بیخیال.

یک چیزی که اینجا حال میکنم اینه که با استادی بحث درسی میکنی اصلا احساس نمیکنی که اون درس رو بلد نیستی یک جوری حرف میزنه که انگار داره چیزی رو یاد تو میندازه که تو هم بلدیش تا یک تیکه هم بپرونی کلّی روش مانور میده و تعریف میکنه. حالا همین رو از یکی از این دوستان بپرس اولا که تو رو کاملا خر فرض میکنه و هزار بار باید بهش بگی میدونم میدونم بعدباید چی کار کنم!!!؟؟؟. از این هم بگذریم.
 دیدین چی شد الان ساعت 4 صبح است و من تو رختخوابم دارم اینا رو مینویسم.دوباره فردا ظهر باید برم دانشگاه.
 خوب این مطالب مال دیشب بود که الان پستش کردم
.