Keukenhof

شنبه هفته ای که گذشت یک گروه مربوط به دانشجویان خارجی برنامه بازدید از یکی از باغهای گل معروف هلند را ترتیب داده بود البته همه پولش رو میگرفتن فقط یک حالت دست جمعی رفتن رو داشت. جای خیلی قشنگی بود و البته خیلی هم شلوغ شد. این هم یک سری از عکسهای اونجا که اون روز گرفتم. این هم آدرس سایتش اگر خواستین بیشتر در مورد این محل بدونین












تاخیر

سلام. این بلاگ اسکای هم که به قول خودمون کژ دار مریض کار میکنه. سال نو که ملت همه بیکارن این بلاگ سکای هم تعطیل شد البته بهانه خوبی هم برای ننوشتن بود.
 منم یک کم به سبک حسین خبر بدم: که بله پاپ هم مرد و 80% برنامه های اینجا هم شد خبر مرگش یک چیز جالب که من فهمیدم و چند تا از دوستای دیگه هم گفتن این بود که بیخود فکر میکنیم مذهب و رهبریت مذهبی و تاثیر اون رو آدمها تو غرب نیست این مدت اونقدر اشک و اندوه و مصاحبه هایی که پاپ رو میپرستین نشون دادن که فکر کردم اینجام ایران شده. این گزارشگر بی بی سی هم که موقع مراسم پاپ احساساتی شده بود.
والا چی بگم آدم خوبی بود خیلی کارها کرد که نقش کلیسا و دین را  احیا کنه. سفرهاش به نقاط مختلف و آشتی جویی با سایر ادیان از کارهای بزرگ پاپ بود امّا هنوز هم چیز های مسخره ای مثل کشیش نشدن زنان و یا عدم ازدواج کشیشها مخالفت با سقط جنین و مخالفت با هجنسگرایی از چیز هایی بود که تا آخرین لحظه ها مخالفت کرد. یک نتیجه میخوام بگیرم و اینکه هیچ کس به حکم انسان بودنش مقدس نمیشود و هیچ رفتار و سنتی ابدی نیست بزرگداشت پاپ برای کارهایی بود که برای صلح و دوستی انجام داد نه اینکه او یک شخصیت کامل بود یعنی هیچکس کامل نیست. خوشبختانه در لابه لای این خبرها و گزارش ها به این موضوعات هم اشاره میشه.
 امروز هم که پریزیدنت خاتمی با همشهریشون که اتّفاقا ایشون هم پرزیدنت هستن خوش و بشی داشتن احتمالا با لهجه یزدی. کاستاو رییس جمهور اسراییل ایرانی الاصل و یزدی است. امشب یورو نیوز گفت که خاتمی با اون فارسی حرف زده.
 بگذریم امتحان ریاضی با خوبی و خوشی بعد از یک سال و چند ماه پاس شد. 13 به در هم در مملکت کفر به در شد و انصافا از بهترین هواهای اینجا هم بود اون روز هوایی بود  که شاید تو سال فقط دو هفته اینجا داشته باشه. ما ایرانیها هر جا افتاب میبینیم دنبال سایه میگردیم امّا این هلندیها آفتاب ندیده ول میشن تو آفتاب. خدا این بنده هاش رو هر جا و هر جور بیافرینه باز هم میرن سراغ چیزی که ندارن. کلّی حال میکنن که پوستشون برنزه بشه حالا ما که برنزه هستیم هی میریم تو سایه که سیاه نشیم.


۱۳به در ۱۳۸۴

امسال عید

امسال عید با بقیه سالها متفاوت بود. تا یک هفته قبل از عید هیچ برنامه خاصی نداشتیم حتی شب چارشنبه سوری اونقدر دیر از دانشگاه برگشتم که فقط شام خوردم و خوابیدم .شنیده بودیم چند جا برنامه آتیش بازی هست امّا هیچ کس حوصلشو نداشت انگار. هوا هم همچین سرد بود و دیگه بهانه نرفتن کامل. امّا درست فرداش یکی از بچه ها گفت که پاشیم واسه شب سال نو بریم کنسرت به بقیه گفتیم و شدیم 7 نفر منم دیدم که دیگه سال نو اخری است که اینجام و پارسال هم که وسط امتحانات بود و هیچ کاری نکردیم امسال رو بریم. کنسرت تو اوبرهازن آلمان بود که با اینجا 2 ساعت فاصله داشت بلیط ها رو خریدیم و قرار شد که باقطار بریم بعدش دیدیم که اگر بتونیم ماشین کرایه کنیم همون هزینه قطار در میاد البته یک کم بیشتر امّا در عوض خیلی راحتتر میتونستیم بریم این شد که دو تا ماشین گرفتیم و راهی شدیم خیلی جالب بود همه این برنامه ها و کارا تو کمتر از 3 روز انجام شد واسه همینه که میگم ایرانیها هنوز هم دقیقه نودی هستن و نشد یک کارمون رو برنامه زودتر از یک هفته باشه. کنسرت هم خیلی خوش گذشت به نظر بزرگترین کنسرت سال نو تو دنیا بود چون حدود 11 هزار نفر اومده بودن که فقط 5 هزار تا از هلند بودن. باچه لباسها و چه ماشین هایی. انصافا واسه کنسرت هم تدارک و برنامه ریزی دقیقی شده بود و خیلی با کلاس و ابرومندانه بود. یک چیزی که اینجا همه میگن اینه که همیشه تو کنسرت های ایرانی آخرش دعوا میشه یا بی نظمی از مشخصه های اونه امّا این چند مدت خیلی دارن سعی میکنن که اینطور نشه و واقعا هم شده. برنامه سر ساعت 6 بعد از ظهر شروع شد و سر ساعت 4صبح روز بعد هم با اجرای احساسی داریوش و تزیین سالن با پرچم ایران هم تموم شد. فکرش رو بکنید که چه انرژی از آدم میگیره من که نیم ساعتی خوابم برد اون هم وسط کنسرت منصور و تو اون جنگولک بازی های اون خداییش خیلی خواننده جلفی است همون بهتر که خوابیدم. ظهر روز بعد حرکت کردیم. رانندگی تو جاده های آلمان محدودیت سرعت نداره امّا وای از این هلندحداکثر سرعت 120 است و تازه خیلی جاها هم تابلو داره که بیشتر از ۱۰۰ یا ۸۰بری. با ترمز ماشین که سرعت رو از ۱۸۰ به ۱۲۰ رسوند فهمیدیم که وارد هلند شدیم. چند کیلومتری بعدنزدیک لحظه سال تحویل شده بود که تو یک پارکینگ نگه داشتیم و اینجوری به استقبال بهار و سال نو رفتیم. خوب فرداش روز کاری دیگه ای برای همه ما بود امّا اون شب و خاطره سال نو موند.



لحظه سال تحویل